یکی از جمعه ها جان خواهد آمد به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید که بر این خانه مهمان خواهد آمد
اللهم عجل فی فرج مولانا...
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید که بر این خانه مهمان خواهد آمد
اللهم عجل فی فرج مولانا...
ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به شوقت هزاربار بنا گشت و دگربار فرو ریخت
عجل یابن فاطمه(س)...
پیامبر اکرم(ص):
هرگاه انسان چشم بر گناه ببندد آنگاه عجایب عالم را خواهد دید
هوای عشق بد شد کی می آیی هزارن جمعه سر شد کی می آیی
به جرم این همه چشم انتظاری دلم حبس ابد شد کی می آیی
اللهم عجل لولیک الفرج
امیرالمومنین(ع):
بیاد داشته باشید در موقع گناه کردن، لذتهای زودگذر و مواخذه و مسئولیت آن را که در پیشگاه خداوند عالم باقی می ماند
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطالب است
زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
بازآی هرآنچه هستی بازآی
گر کافر و گبر و بت پرستی بازآی
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآی
خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخون .
بنده به خدا می گه :خدایا آخه من ...خسته ام نمی تونم .
خدا :عیبی نداره دو رکعت نماز «شفع» و یک رکعت نماز «وتر» بخون .
بنده : خدایا حال ندارم. برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .
خدا :بنده من قبل خواب این سه رکعت رو بخون .
بنده : خدایا سه رکعت زیاده.
خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز «وتر» بخون.
بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگه ای نداره ؟
خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان فقط بگو: یا الله
بنده: خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.
خدا: بنده من همان جا که دراز کشیده ای بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرده من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم سردم میشه.
خدا: پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .
*بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .
خدا به ملائکه می گه: ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید...چیزی به اذان صبح
نمانده . بنده من رو بیدار کنید .دلم براش تنگ شده امشب با من حرف نزده .
ملائکه به خدا می گن: خداوندا او رو بیدار کردیم .اما او باز خوابید .
خدا به ملائکه می گه: ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .شاید بیدار شود.
ملائکه: پروردگار بازهم بیدار نمی شه.
* اذان صبح را می گویند
این بار خدا خودش به بنده می گه: بنده ی من هنگام اذان هم بیدار نشدی. نزدیک طلوع خورشیداست . بیدار شو وبا من حرف بزن .نگذار نماز صبحت قضا شود .
*خورشید از مشرق طلوع کرد
ملائکه به خدا می گن :خداوندا با او قهر نمی کنی ؟
خداوند به ملائکه می گه: او که جز من کسی را ندارد .شاید توبه کند ....
ببین خدا چقدر به ما مشتاقه ما با اینکه به او محتاجیم .....